معنی غنائم جنگی

حل جدول

غنائم جنگی

اخترمه


جنگی

رزمی

لغت نامه دهخدا

غنائم

غنائم. [غ َ ءِ] (ع اِ) ج ِ غَنیمه. (اقرب الموارد). مالهای غنیمت. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به غنیمه و غنیمت شود: صدوبیست سر فیل از آن فتح در مرابط فیلان خاص افزود با غنائم بسیار از اموال و اسلحه. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 ص 259). چندان غنائم جمع کرد که آب و آتش نخوردی. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 425).


ناو جنگی

ناو جنگی. [وِ ج َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) کشتی جنگی. رجوع به نبردناو شود.


خانه جنگی

خانه جنگی. [ن َ / ن ِ ج َ] (حامص مرکب) جنگ و نزاع داخلی. || ستیزه جویی. (ناظم الاطباء).

عربی به فارسی

غنائم

غنیمت , یغما , تاراج , سودباداورده , فساد , تباهی , از بین بردن , غارت کردن , ضایع کردن , فاسد کردن , فاسد شدن , پوسیده شدن , لوس کردن , رودادن

فرهنگ فارسی هوشیار

غنائم

جمع غنیمت


جنگی

‎-1 (صفت) منسوب به جنگ لوازم جنگی، (صفت) رزم آور جنگنده حربی.

فرهنگ فارسی آزاد

غنائم

غَنائِم، وسائلی که در جنگ از دشمن بماند- آنچه از سلام و مال و غیره در جنگ گرفته شود (مفرد:غَنِیْمَت)،

فرهنگ عمید

جنگی

مربوط به جنگ،
دارای کاربرد در جنگ: سلاح جنگی،
جنگجو، جنگنده،
(قید) [مجاز] با سرعت زیاد، شتابان،

مترادف و متضاد زبان فارسی

جنگی

دلاور، مبارز، نستوه، جنگنده، حربی

فارسی به عربی

جنگی

جیش، شائک، عسکری

فارسی به آلمانی

جنگی

Militär [noun]

فرهنگ معین

جنگی

(ص نسب.) منسوب به جنگ. [خوانش: (جَ)]

گویش مازندرانی

خاروس جنگی

خروس جنگی

معادل ابجد

غنائم جنگی

1174

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری